آیه 12 سوره بقره
<<11 | آیه 12 سوره بقره | 13>> | |||||||||||||||
|
محتویات
ترجمه های فارسی
آگاه باشید آنها خود مفسدند ولی نمیدانند.
آگاه باشید! یقیناً خود آنان فسادگرند، ولی درک نمی کنند.
بهوش باشيد كه آنان فسادگرانند، ليكن نمىفهمند.
آگاه باشيد كه اينان خود تبهكارانند و نمىدانند.
آگاه باشید! اینها همان مفسدانند؛ ولی نمیفهمند.
ترجمه های انگلیسی(English translations)
معانی کلمات آیه
«أَلا»: هان! يشعرون: شعر: دانستن و توجه. «لا يشعرون»: نمى دانند، نمى فهمند.
تفسیر آیه
تفسیر نور (محسن قرائتی)
«12» أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَ لكِنْ لا يَشْعُرُونَ
آگاه باشيد! همانا آنان خود اهل فسادند، ولى نمىفهمند.
نکته ها
در يك بررسى اجمالى از آيات قرآن در مىيابيم كه نفاق، آثار و عوارض بدى در روح، روان، رفتار و كردار شخص منافق ايجاد مىكند كه او را در دنيا و قيامت گرفتار مىسازد.
قرآن در وصف آنها مىفرمايد:
جلد 1 - صفحه 61
- دچار فقدان شعور واقعى مىشوند. «1»
- انديشه و فهم نمىكنند. «2»
- دچار حيرت و سرگردانى مىشوند. «3»
- چون اعتقاد قلبى صحيحى ندارند، وحشت واضطراب «4» و عذابى دردناك دارند. «5»
پیام ها
1- مسلمانان بايد به ترفندها و شعارهاى بهظاهر زيباى منافقان، آگاه شوند. «الا»
2- بلندپروازى و خيالپردازى مغرورانهى منافق، بايد شكسته شود. «إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ»
3- منافقان دائماً در حال فساد هستند. «هُمُ الْمُفْسِدُونَ»
4- زرنگى اگر در مسير حقّ نباشد، بىشعورى است. «لا يَشْعُرُونَ»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَ لكِنْ لا يَشْعُرُونَ «12»
أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ: آگاه باشيد اى مؤمنان به درستى كه منافقان، ايشانند فساد كنندگان. و از جمله فساد توليد حرب و فتنه به خدعه با مؤمنان و اعانت كفار بر ايشان و افشاى اسرار مسلمانان نزد اشرار و
«1» خصال، حديث شماره 109.
تفسير اثنا عشرى، ج1، ص: 70
همچنين تجرّى در معاصى و اهانت به دين موجب فساد است، زيرا اخلال به شرايع حقّه و اعراض از آن، سبب هرج و مرج و اختلال نظام عالم خواهد بود. پس اين جماعت مفسد هستند، وَ لكِنْ لا يَشْعُرُونَ: و لكن نمىيابند و درك نمىكنند و نمىدانند كه عمل آنها بر وجه صلاح نيست، به جهت عدم تفكر در آيات بيّنه و حجج واضحه؛ و اگر به ديده بصيرت فساد آن را مىدانستند، هر آينه اين گونه اعمال از آنها صادر نشدى و به اصلاح افعال خود مىكوشيدند.
تبصره: اين مطلب محقق شده كه آيات قرآنى اعتبار به عموم لفظ است نه خصوص سبب؛ يعنى مصداق آن در هر عصر و زمانى موجود شد، حكم طارى شود. بنابراين مسلمان متديّن متّقى بايد نهايت احتياط را از دست ندهد، چه بسا شود جماعتى امرى را به نظريات خود خير و صلاح و طاعت دانند و حال آنكه به نظر عاقبت انديشى اشخاص فطن، مورد فساد است.
چنانچه مشاهده مىشود قسمتى از امورات غير مشروعه به وجهه صلاح عملى شود، و لكن عاقبت آن وخيم است؛ وقتى خيرخواهان حقيقى به آنها گويند اينگونه امور بالاخره باعث فساد اخلاقى و اختلال نظام اجتماعى و مخالفت دينى خواهد بود، جواب دهند ما صلاح و خير را منظور داريم. آيه شريفه ابلاغ فرمايد: آگاه باشيد به درستى كه ايشانند فسادكنندگان، و لكن ادراك و شعور آن را ندارند كه دريابند. و قول سلمان فارسى نيز مؤيد مىباشد. در مجمع، طبرسى نقل نموده كه سلمان فارسى- رضى اللّه عنه- فرموده: اهل اين آيه هنوز بوجود نيامدهاند. مراد آنست كه اهل اين آيه منحصر نبوده به جماعتى كه در آن زمان بودند، بلكه شامل جماعت ديگر هست كه بعد از اين پيدا شوند «1».
نكته: آيه شريفه رد دعوى آنها است به ابلغ رد، به جهت آنكه دو حرف تأكيد در صدر آن واقع شده، يكى «الّا» كه موضوع است به جهت تنبيه بر
«1» تفسير مجمع البيان، جلد اوّل، صفحه 49.
تفسير اثنا عشرى، ج1، ص: 71
تحقيق آنچه بعد از آنست؛ زيرا همزه استفهاميه براى انكار و چون بر نفى داخل شد، افاده تحقيق، و نفى در نفى موجب اثبات و ايجاب است و لذا جمله بعد از آن واقع نشود مگر آنكه مصدر باشد. تأكيد دوم انّ كه مثبت نسبت و محقق باشد.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَ لكِنْ لا يَشْعُرُونَ «12»
ترجمه
آگاه باش همانا آن گروه آنان فساد كنندگانند ولى ادراك نمينمايند..
تفسير
خداوند ردّ ادعاء منافقانرا صريحا فرموده كه آنها علاوه بر آنكه ميان مردم اصلاح نميكنند بلكه افساد مينمايند براى خودشان هم مصلح نيستند و بصلاح خودشان هم رفتار نمينمايند چون آنها نزد پيغمبر (ص) رسوا شدند و آنحضرت آنان را لعن فرمود و امر فرمود كه مسلمانان هم آنها را لعن كردند و نزد دشمنان پيغمبر (ص) هم بىاعتبار شدند چون آنها هم دانستند كه اينان منافقند و همان معامله را كه با پيغمبر (ص) نمودند با آنها هم مينمايند پس از براى آنها آبرو و قرى پيش دو طرف باقى نماند ولى از فرط جهالت ادراك نميكنند.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
وَ إِذا قِيلَ لَهُم لا تُفسِدُوا فِي الأَرضِ قالُوا إِنَّما نَحنُ مُصلِحُونَ «11» أَلا إِنَّهُم هُمُ المُفسِدُونَ وَ لكِن لا يَشعُرُونَ «12»
(و هر گاه بآنها گفته شود که در روي زمين فساد و تباهي نكنيد، گويند همانا ما مصلحانيم، آگاه باشيد که ايشان خود مفسدانند، ولي درك نميكنند) در تفسير اينکه آيه نيز در چند مورد بحث ميكنيم:
«مورد اول» «در امر بمعروف و نهي از منكر»:
اينکه آيه و آيه بعد از آن از باب امر بمعروف و نهي از منكر است و اينکه دو امر از واجبات مهمّه شريعت مطهّره اسلام و از وظايف بزرگ انبياء و اوصياء است و بقاء دين و صلاح دنيا و آخرت و اجتماع مسلمين منوط و مربوط بآن ميباشد، و آيات شريفه قرآن و اخبار وارده از رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله و سلّم و ائمه هدي بر اينکه قائم است
جلد 1 - صفحه 374
در قرآن مجيد ميفرمايد وَ لتَكُن مِنكُم أُمَّةٌ يَدعُونَ إِلَي الخَيرِ وَ يَأمُرُونَ بِالمَعرُوفِ وَ يَنهَونَ عَنِ المُنكَرِ وَ أُولئِكَ هُمُ المُفلِحُونَ«1» (و بايد در ميان شما گروهي باشند که بخوبي دعوت كنند و بمعروف امر، و از منكر نهي نمايند و اينان خود رستگارانند) و نيز ميفرمايد كُنتُم خَيرَ أُمَّةٍ أُخرِجَت لِلنّاسِ تَأمُرُونَ بِالمَعرُوفِ وَ تَنهَونَ عَنِ المُنكَرِ وَ تُؤمِنُونَ بِاللّهِ«2» (شما بهترين امّتي هستيد که براي مردم ظاهر شدهايد که بمعروف امر و از منكر نهي ميكنيد و ايمان بخدا ميآوريد) و از رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله و سلّم روايت شده که فرمود
3» «ما اعمال البرّ عند الجهاد في سبيل اللّه كنعشة في بحر لجّي و ما جميع اعمال البرّ و الجهاد في سبيل اللّه عند الامر بالمعروف و النهي عن المنكر الا كنعشة»«
(همه كارهاي خوب نزد جهاد در راه خدا مانند يك پاره تختهئيست در درياي بزرگي، و همه كارهاي خوب و جهاد در راه خدا نزد امر بمعروف و نهي از منكر مانند يك پاره تختهئيست در درياي بزرگي) و محتمل است نسخه (كنفسة) باشد بمعني جرعه ماء و حضرت باقر عليه السّلام در خبر جابر ميفرمايد
4» «انّ الامر بالمعروف و النهي عن المنكر سبيل الانبياء و منهاج الصلحاء و فريضة عظيمة بها تقام الفرائض و تأمن المذاهب و تحلّ المكاسب و تردّ المظالم و تعمر الارض و ينتصف من الاعداء و يستقيم الامر، فانكروا بقلوبكم و الفظوا بالسنتكم و صكّوا بها جباههم و لا تخافوا في اللّه لومة لائم فان اتعظوا و الي الحق رجعوا فلا سبيل عليهم انّما السبيل علي الّذين يظلمون النّاس و يبغون في الارض بغير الحق اولئك لهم عذاب اليم، هنا لك فجاهدوا بابدانكم و ابغضوا بقلوبكم غير طالبين سلطانا و لا باغين مالا و لا مريدين بالظلم ظفرا حتي يفيئوا الي امر اللّه و يمضوا علي طاعته»«
(بدرستي که امر بمعروف و نهي از منكر راه پيغمبران و روش شايستگان
1- سوره آل عمران آيه 100
[.....]
2- سوره آل عمران آيه 106
3 و 4- جامع السعادات ص 323- 324
جلد 1 - صفحه 375
و واجب بزرگي است که واجبات ديگر بواسطه آن بپا ميشود و راهها ايمن ميگردد و كسبها حلال ميشود و مظلمهها بصاحبانش برميگردد و زمين آباد، و از دشمنان انتقام گرفته ميشود و امر اجتماع باستقامت ميگرايد، پس بديها را بدلهايتان انكار كنيد و بزبانهايتان اظهار كنيد و بر پيشانيهاي بدكاران زنيد و در راه خدا از سرزنش سرزنش كنندهگان نهراسيد، پس اگر پند گرفتند و بحق برگشتند پس راه مؤاخذه بر ايشان نيست و همانا راه مؤاخذه بر كساني است که بمردم ستم و در زمين تجاوز بدون حق ميكنند براي ايشان عذاب دردناك است، پس در مورد چنين كساني با بدنهاي خودتان جهاد كنيد و بدلهايتان دشمن بداريد در حالي که طالب سلطنت و دنبال مال دنيا نباشيد و براي ظفر يافتن اراده ستم نكنيد تا وقتي که بامر خدا برگردند و بر طاعت او سر فرو نهند) و غير اينها از آيات و اخبار ديگر که در كتب مبسوطه مذكور است و ما در اينجا بذكر چند امر اكتفاء مينمائيم:
(امر اول)
امر بمعروف و نهي از منكر واجب كفايي است به اينکه معني که بر تمام كساني که مطلع شوند واجب است و اگر كسي قيام كرد از ديگران ساقط ميشود و گر نه همه مسئول و معاقب هستند، و واجب توصلي است يعني قصد قربت شرط صحت آن نيست ولي ثواب و اجر منوط بقصد قربت در آنست، و واجب مشروط است يعني وجوب آن موكول بشرايطي است که بدون آنها واجب نيست، و واجب نفسي است يعني في حد نفسه واجب است نه براي چيز ديگري مثل وضوء و طهارت که براي نماز و نحو آن واجب است و براي توضيح اينکه امر متذكر ميشويم واجباتي که در شريعت مطهّره است بر چند قسم است:
عيني، كفايي، تعييني، تخييري، تعبّدي، توصّلي مطلق مشروط، نفسي و غيري
جلد 1 - صفحه 376
واجب عيني مانند نماز و روزه که بر هر مكلفي واجب است، واجب كفايي مانند امر بمعروف و نهي از منكر و نحو آن، واجب تعييني مانند نماز و روزه و امر بمعروف و نهي از منكر و امثال اينها، واجب تخييري مانند كفارات ثلاث که مخير است بين عتق و صيام و اطعام، واجب تعبدي مثل نماز و روزه و خمس و زكاة و نحو اينها که قصد قربت در صحت آن شرط است، واجب توصّلي مثل جهاد و امر بمعروف و نهي از منكر که قصد قربت در صحت آن شرط نيست، واجب مطلق مانند نماز، واجب مشروط مانند حج، واجب نفسي مانند همه اينها که ذكر شد، واجب غيري مانند وضوء و طهارت و نحو آن که براي نماز و طواف و امثال اينها واجب است و اقسام ديگر نيز براي واجب هست مانند واجب موقت و غير موقت، واجب موسّع و مضيّق که شرح مبسوط و مفصّل هر يك از اينکه اقسام و مصاديق آنها در كتب فقهيه مذكور است
(امر دوم)
«شرايط امر بمعروف و نهي از منكر شش چيز است»:
1- علم بوجوب و حرمت بر مرتكب و تارك، به اينکه معني که معروفي را که بآن امر ميكند يا منكري را که از آن نهي ميكند وجوب و حرمت اينکه بر تارك معروف و مرتكب منكر بضرورت مذهب يا اجماع همه علماء يا فتواي مجتهدي که بر او واجب است از وي تقليد كند، مسلّم باشد، امّا در مسائل اختلافي که محتمل است از كسي تقليد كند که واجب يا حرام نميداند امر و نهي نميتوان نمود 2- احتمال تأثير بدهد و اگر يقين يا اطمينان دارد که تأثير نميكند تكليف ساقط است 3- قدرت و تمكّن از امر بمعروف و نهي از منكر داشته باشد اگر چه با كمك ديگران باشد و بدون آن تكليف ندارد زيرا قدرت از شرايط عامه تكاليف است
جلد 1 - صفحه 377
4- تارك معروف و مرتكب منكر مصرّ بر آن باشد و اگر آثار اقلاع (كنده و جدا شدن) و توبه و انصراف در او ظاهر است نبايد امر و نهي نمود 5- امر كننده بمعروف و نهي كننده از منكر در امر و نهيش مرتكب معصيتي نشود مثل اينكه تجسس در كارهاي مردم كند يا استراق سمع كند يا ضرري بزند و بالجمله واجب را بمعصيت انجام ندهد 6- ضرر جاني يا مالي يا عرضي متوجّه امر كننده بمعروف و نهي كننده از منكر در امر و نهيش نشود و شرايط ديگري نيز بعضي ذكر نمودهاند که بنظر تمام نيست مثل اينكه گفتهاند آمر عادل باشد زيرا انسان تا خود را تزكيه نكند و جلو نفس خود را نگيرد نميتواند ديگران را تزكيه نموده و از بدي بازدارد و اينکه سخن منافي با اطلاق ادلّه است، و امر بمعروف و نهي از منكر واجبي است مستقل و تحصيل عدالت خود نيز واجبي است عليحده و وجوب آن منوط بتحقق اينکه نيست، بلكه اينکه شرط باب امر بمعروف و نهي از منكر را سدّ ميكند زيرا اغلب عدول مؤمنين ساير شرايط از قبيل قدرت و تمكن در آنها نيست و فساق و فجار از آنها بيم ندارند و بر اشخاص با نفوذ و مقتدر است که بآن قيام كنند.
و مثل اينكه گفتهاند آمر بمعروف بايد خود آن معروف را بجاي آورد و ناهي از منكر بايد خود آن منكر را ترك كند چنانچه در قرآن مجيد ميفرمايد لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفعَلُونَ كَبُرَ مَقتاً عِندَ اللّهِ أَن تَقُولُوا ما لا تَفعَلُونَ«1» (چرا ميگوييد چيزي را که بجا نميآوريد، بزرگ است از جهت دشمني نزد خدا اينكه بگوئيد چيزي را که بجا نميآوريد) و نيز ميفرمايد أَ تَأمُرُونَ النّاسَ بِالبِرِّ وَ تَنسَونَ أَنفُسَكُم«2» (آيا مردم را بنيكي امر ميكنيد و خود را فراموش مينمائيد) و از پيغمبر اكرم صلّي اللّه عليه و آله و سلّم روايت شده که فرمود «در شب معراج جماعتي را
1- سوره فصلت آيه 2- 3
2- سوره بقره آيه 41
جلد 1 - صفحه 378
ديدم که با مقراض آتشي گوشت آنها را ميچيدند و آنها كساني بودند که مردم را امر ميكردند و خود عمل نمينمودند»«1» علاوه بر اينكه در نظر عقل بسيار مستهجن است که انسان خود عملي را مرتكب شود و ديگري را منع نمايد مثل اينكه كسي مرتكب زنا باشد و ديگري را نهي كند از تقبيل اجنبية و اينکه شرط نيز ناتمام است براي اينكه آيات و اخبار و نظر عقل و عرف که از چنين كسي نكوهش و مذمّت ميكنند از اينجهت است که با اينكه خوبي يا زشتي عملي را ميداند و حتي ديگران را بآن امر، يا نهي از آن ميكند چرا خود بر خلاف آن رفتار ميكند نه اينكه چون مرتكب معصيتي ميشود نهي كردن از آن از وي ساقط شود و يا چون معروفي را بجا نميآورد امر بآن هم نبايد بكنند بلكه امر بمعروف و نهي از منكر واجبي است بجاي خود و فعل معروف و ترك منكر نيز واجبي است عليحده.
و مثل اينكه گفتهاند تارك معروف و مرتكب منكر بايد مكلف باشد پس كودك و ديوانه را نميتوان امر بمعروف و نهي از منكر نمود و ناتمامي اينکه شرط براي اينست که واجبات و محرمات الهي بر دو قسم است يك قسم محرماتي است که شارع، وقوع آنها را در خارج نخواسته حتي از ديوانه و طفل، مانند لواط، زنا، شرب خمر، قمار رقص، تغنّي، خوردن مال حرام و امثال اينها که اگر غير مكلّف هم مرتكب شود بايد از آنها نهي نمود و همچنين يك قسم واجباتي است که انسان قبل از تكليف بايد آنها را فراگيرد و بجاي آورد تا موقع تكليف در سختي تحصيل و مشقّت كار بيسابقه نباشد مانند تحصيل عقائد بقدر ميسور، و نماز و دانستن معاملات و طرز تصرف در اموال بقدر حاجت و امثال اينها و اگر بنا باشد براي اطفال امر و نهي واجب نباشد سدّ باب تأديب ميشود
1- جامع السعادات
جلد 1 - صفحه 379
و پس از تكليف، عادات حسنه را فرا نگرفته و بعادات قبيحه و زشت هم باقي ميماند
(امر سوم)
«براي امر بمعروف و نهي از منكر مراتبي است»:
1- انكار قلبي و بغض و تأثر از معصيت.
2- تذكر و تعريف و تنبّه، زيرا بسياري از مردم جاهلند و اگر متذكر و متنبّه شوند ممكن است مرتكب بسياري از معاصي نشوند 3- اظهار كراهت و دوري و اعراض و ترك معاشرت و رفاقت و رفت و آمد با اهل معصيت 4- موعظه و نصيحت با كمال رفق و مدارا، 5- تخويف و ترسانيدن و زجر، 6- تغليظ و درشتي در گفتار، 7- منع بقهر مانند شكستن آلات لهو و لعب و قمار و ريختن شراب و گرفتن مال غصبي و بصاحبش ردّ نمودن 8- تهديد بضرب و جرح و ساير اموري که شرعا جايز باشد مثل اينكه پدر فرزند را تهديد بضرب كند. يا مرد زن ناشزه را مثلا تهديد بطلاق كند 9- ضرب بدست و پا و چوب و عصا بدون اسلحه 10- زخم زدن بحدي که باعث قتل نشود و احوط اينست که در اينکه مرتبه با اذن امام يا نائب امام باشد
(تذكر)
در عصر حاضر، معصيت بسيار شايع شده و انواع معاصي از بدعت، قتل نفس، ظلم، اكل حرام، معاملات باطله، مكاسب محرمه، غصب اموال، ربا، زنا، لواط، شرب خمر و ساز، آواز، رقص، رفتن در مجالس معصيت، ترك نماز و روزه، منع خمس و زكاة، فحش، دروغ، شهادت دروغ، اعانت بظلم، غيبت، تهمت و ...
بحدّي كثرت پيدا نموده که جلوگيري از آنها براي عموم دشوار بلكه
جلد 1 - صفحه 380
تا حدّي غير مقدور شده است ولي با اينوصف نبايد ترك امر بمعروف و نهي از منكر نمود و باندازه که مقدور و ميسور است بايد بواسطه امر بمعروف و نهي از منكر جلوگيري نمود که گفتهاند «الميسور لا يسقط بالمعسور»«1» «و ما لا يدرك كلّه لا يترك كلّه»«2» و سزاوار است که انسان ابتدا بخود كند و سپس خانواده و عشيره و رفقاء و همسايگانرا هر اندازه ميتواند امر بمعروف و نهي از منكر نمايد
(اشكال)
چنانچه گفته شد يكي از شرايط امر بمعروف و نهي از منكر احتمال تأثير است و با قطع بعدم تأثير واجب نيست و مورد آيه از اينکه قبيل است زيرا منافقين علاوه بر اينكه دست از افساد برنميدارند خود را مصلح ميدانند چنانچه مضمون آيه است
(جواب)
براي دفع اينکه اشكال وجوهي ميتوان ذكر نمود:.
1- وظيفه خداوند و انبياء غير از ديگران است بايد براي همه افراد حقايق را بگويند و تكاليف آنها را گوشزد كنند خواه بپذيرند يا نپذيرند چنانچه آيات قرآني در شرح حال انبياء سلف با اقوامشان ناطق باين معني است 2- بسا با علم بعدم تأثير گوشزد ميكنند براي اينكه حجت تمام شود و عذري براي آنها باقي نماند مانند اكثر مكالمات حضرت ابا عبد اللّه الحسين عليه السّلام با لشگر كربلا در روز عاشورا 3- احتمال تأثير در عده كمي حتي يك نفر، براي وجوب امر بمعروف و نهي از منكر كافي است و نميتوان گفت که احتمال تأثير در احدي از منافقين برده نميشده
1 و 2- فرائد شيخ
جلد 1 - صفحه 381
4- در آيه قائل باين قول «لا تُفسِدُوا فِي الأَرضِ» را تعيين نفرموده و ممكن است بعضي از مؤمنين بودهاند که احتمال تأثير ميدادهاند و با احتمال تأثير بر آنان واجب بوده اگر چه واقعا اثر نداشته است 5- بر فرض عدم تأثير وجوب آن ساقط ميشود ولي جواز آن بلكه حسن آن قابل اشكال نيست و آيه شريفه ببعض اينکه وجوه اشاره دارد وَ إِذ قالَت أُمَّةٌ مِنهُم لِمَ تَعِظُونَ قَوماً اللّهُ مُهلِكُهُم أَو مُعَذِّبُهُم عَذاباً شَدِيداً. قالُوا مَعذِرَةً إِلي رَبِّكُم وَ لَعَلَّهُم يَتَّقُونَ«1» و زماني که گروهي از آنان گفتند چرا پند ميدهيد قومي را که خدا هلاك كننده يا عذاب كننده است آنان را بعذاب سخت! گفتند براي اينكه نزد پروردگارتان معذور باشيم، و شايد ايشان از خدا بترسند و تقوي را پيشه كنند)
«مورد دوم در معناي افساد»
افساد بمعني ايجاد فساد و مقابل اصلاح است چنانچه فساد مقابل صلاح و مفسدة مقابل مصلحت است و مصلحت عبارت از فوائد و ثمراتي است که مترتب بر- فعل ميشود و بواسطه آنها فعل متصف بصفت صلاح ميشود، چنانچه مفسدة عبارت از مضارّ و زيانهايي است که بر فعل مترتب ميشود و بواسطه آنها فعل متّصف بصفت فساد ميگردد، و تقابل فساد و صلاح تقابل تضادّ است بخلاف صحت و بطلان که تقابل عدم و ملكه است يعني بطلان عدم الصحّة ميباشد و در بعضي موارد فساد بمعني بطلان استعمال ميشود و فساد هر چيزي بحسب آن چيز است مثلا فساد نماز همان بطلان آن است که نقصان در بعض شرايط و اجزاء آن و صحيح بجا نياوردن آنها باشد چنانچه فساد در كليه عبادات همين است و فساد در معامله نيز بطلان آنست بطوري که سبب حصول
1- سوره اعراف آيه 164
جلد 1 - صفحه 382
نقل و انتقال و تصرف و ملكيّت نشود، و فساد زرع بمعني ضايع و تباه شدن دانه يا مراحل بعد از آن است و همچنين فساد خوراكيها و آشاميدنيها و چيزهاي ديگر هر- كدام بحسب خود آنهاست و فساد قلب عبارت از حالتي است که بواسطه امراض قلبيه براي انسان پيدا ميشود که ديگر بمواعظ شافيه متّعظ، و بهدايات الهيه مهتدي، و بمحامد اخلاق متخلّق نميگردد، و فساد قلب غير از مرض قلبي است زيرا مرض قابل معالجه است و فساد قابل صلاح نيست مگر بقلب ماهيت.
و افساد در ميان مردم يكي از معاصي بسيار بزرگ است چنانچه اصلاح بين مردم از بزرگترين عبادات بشمار ميرود از رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله و سلّم روايت شده که فرمود
1» «افساد ذات البين هي الحالقة»«
(ايجاد فساد در ميان مردم از بين برنده دين است) و در وصاياي علي عليه السّلام بحسنين عليهما السلام است که از قول رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله و سلّم ميفرمايد
2» «اصلاح ذات البين افضل من عامّة الصلاة و الصيام»«
(اصلاح در ميان مردم بهتر از يك سال نماز و روزه است) و افساد در زمين که مقصود آيه است عبارت از ايجاد چيزهايي است که بر اهل زمين ضرر داشته باشد، يا ضرر ديني که اضلال و گمراه نمودن مردم است يا القاء نقار و عداوت در ميان آنها که همان افساد ذات البين است يا ضررهاي ديگر از قبيل ظلم و اذيّت و غيبت و تهمت و نمّامي و سعايت و امثال اينها، و ايجاد حرب و احداث فتنه و كشف سرّ و اذهاب مال و هتك عرض و آبرو و نظائر اينها نيز از مصاديق افساد است که هر كدام از معاصي بزرگ است و آيات و اخبار در مذمّت و عقوبت آنها وارد شده و جمله «لا تُفسِدُوا فِي الأَرضِ» شامل همه اينها ميشود.
1- جامع السعادات
2- نهج البلاغة جزء سوم
جلد 1 - صفحه 383
«مورد سوم» در بيان جمله «قالُوا إِنَّما نَحنُ مُصلِحُونَ»:
كلمه انّما از ادات حصر است، و براي حصر در اينکه كلام دو احتمال است يا حصر افعال خودشان در صلاح و شايستگي و نفي فساد از كارهايشان، يعني همه كارهاي ما از روي صلاح است و فعلي که مشتمل بر فساد باشد از ما سر نميزند، و يا حصر اشخاص در مصلح، يعني فقط مصلح مائيم و غير ما هر که باشد مصلح نيست، ولي احتمال اول اقرب و نزديكتر است و تعبير بجمله اسميه براي اشعار بثبات ميباشد يعني ما مصلح بوده و هستيم و اينکه براي ما ثابت و محقق است و منشأ اينکه ادعاء جهل مركب است که اينها فكر ميكنند حقيقة مصلحند و فعلي بر خلاف صلاح از آنها سر نميزند، و جهل مركب اشدّ همه اخلاق رذيله و بدترين صفات ناپسنديده و معالجه آن دشوارتر از همه آنهاست براي اينكه جاهل مركّب متنبّه و آگاه نيست که جاهل است تا در مقام ازاله جهل برآيد و فكر نميكند که كارهاي او بر خلاف صلاح و صواب است تا در مقام اصلاح و تزكيه باشد و در حديث از حضرت عيسي عليه السّلام روايت شده که فرمود «من از معالجه كور و صاحب برص عاجز نيستم ولي از معالجه احمق عاجزم»«1» و اينکه جهل مركب در انسان مانند مرض مزمني است که شخص مريض بآن خو گرفته و فكر اينكه مريض است در وي خطور نميكند تا در صدد معالجه باشد و بعضي گفتند اينکه صفت قابل معالجه نيست ولي اينکه سخن باطل است چه اگر معالجه آن غير مقدور باشد موجب سقوط تكليف ميگردد، بلكه علاج آن مشكل است و ابتداء بايد بمقدمات بسياري آن را بجهل بسيط تبديل نمود يعني جاهل مركّب را متوجه و متنبه نمود که فاقد علم و مزايايي است که براي خود تصور و توهّم نموده تا در مقام طلب و تحصيل دانش و ساير مزاياي اخلاقي برآيد.
1- جامع السعادات
جلد 1 - صفحه 384
و يا منشأ آن تعميه و تقلب و فريب دادن است که خود ميدانند مفسدند ولي براي خدعه و فريب ديگران خود را مصلح قلمداد ميكنند و اينکه از همان شاخ و برگهاي نفاق است که در دل آنان ريشه دوانيده است و در ذيل آيه يُخادِعُونَ اللّهَ وَ الَّذِينَ آمَنُوا آن را بيان نموديم و صلاح و فساد از امور مقول بتشكيك و ذي مراتب است و مرتبه اعلاي صلاح مخصوص پيغمبر اكرم صلّي اللّه عليه و آله و سلّم و خاندان پاك آن سرور است و ديگران بهر مرتبه از صلاح باشند از پرتو فيوضات و بركات و اصلاحات آنان هستند چنانچه در زيارت جامعه است
«بكم اخرجنا اللّه من الذلّ و فرّج عنّا غمرات الكروب و انقذنا بكم من شفا جرف الهلكات و من النار، بابي انتم و امّي و نفسي بموالتكم علّمنا اللّه معالم ديننا و اصلح ما کان فسد من دنيانا»
و غير اينها از فقرات ديگر آن که همه شاهد و گواه بر اينکه مطلب است.
«مورد چهارم»
در بيان جمله «أَلا إِنَّهُم هُمُ المُفسِدُونَ»:
كلمه الا براي تنبيه است، منافقين از اينکه فكر باطل و توهم نابجا که گمان نمودهاند مصلح ميباشند، و تنبيه مؤمنين از مخادعه آنان که خود را از فساد و ضرر آنها حفظ كنند و بدانند اينکه چنين اشخاصي که بظاهر دم از صلاح ميزنند مفسدانند و اينکه جمله متضمن چندين تأكيد است: الا تنبيهي، انّ که براي تأكيد و تحقيق است، ضمير فصل که براي تأكيد است، جمع محلّي بالف و لام که افاده عموم ميكند تعبير بجمله اسميّه که مفيد ثبات و دوام است، و از اينکه تأكيد استفاده ميشود که جميع انحاء فساد باعلا مراتب آن منحصر و ثابت و محقّق براي اينکه منافقين است
جلد 1 - صفحه 385
«مورد پنجم» در تفسير جمله «وَ لكِن لا يَشعُرُونَ»:
شعور مرادف با ادراك است و ادراك عبارت از فهم معاني جزئيه است چنانچه عقل و تعقل عبارت از فهم معاني كليّه ميباشد، و در آيه شريفه از منافقين نفي شعور و ادراك نموده و بدلالت التزام و فحوي بر عدم عقل آنان نيز دلالت دارد زيرا كسي که شعور و ادراك نداشته باشد بطريق اولي فاقد عقل هم خواهد بود بنا بر اينکه بيشعوري با كم عقلي بوجهي مرادف و با حماقت بوجهي قريب المعني است چنانچه در مجمع البحرين ميگويد «الحمق بضمّ و بضمّتين، قلّة العقل و فساده» (حمق و حمق بمعني كمي عقل و فساد آنست) و نيز ميگويد «الاحمق من يسبق كلامه فكره و هو من لا يتامل عند النطق هل ذلک الكلام صواب ام لا» (احمق كسي است سخن او بر فكرش پيشي جويد و هنگام سخن فكر نكند که گفتار او درست است يا نه) و در حديث از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده که فرمود
1» «العقل ما عبد به الرحمن و اكتسب به الجنان»«
(عقل آن چيزيست که بواسطه آن خداي رحمن پرستش شود و بهشت بدست آيد) و از رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله و سلّم سؤال شد كداميك از مؤمنان فطانت و زيركي و تيز فهمي او بيشتر است! فرمود
2» «اكثرهم للموت ذكرا و اشدّهم استعدادا»«
(كسي که بيشتر بياد مرگ باشد و آمادگي او افزونتر باشد) و بالنتيجه نافرماني خدا و غفلت و فراموشي از مرگ دليل بيشعوري و بيعقلي و حماقت است و هر که پيرامون معصيت نگردد و هميشه بياد خدا و مرگ باشد و خود را براي آن آماده نمايد عقل و فطانتش بيشتر، و هر که بمعصيتگر آيد و خدا و مرگ را فراموش كند بهمان اندازه فاقد شعور و عقل خواهد بود و چون منافقين منتها مراحل نافرماني خدا و فساد در روي زمين و غفلت از حق را طي نموده
1- كافي صفحه 11
2- جامع السعادات
جلد 1 - صفحه 386
و در درك اسفل آن قرار گرفتهاند مفهوم بيشعوري و حماقت بمعني حقيقي و كامل آن درباره آنها صادق است لذا ميفرمايد «وَ لكِن لا يَشعُرُونَ» و بيشعوري و حماقت بر دو قسم:
1- حماقت فطري و ذاتي: و اينکه بحدّي نباشد که سلب شعور و ادراك و بالنتيجه رفع تكليف از آنان بشود بلكه ازاله آن ممكن باشد هر چند بزحمت زياد باشد.
2- حماقت كسبي و تحصيلي که بواسطه عدم تفكر و تامل در عواقب امور پيدا ميشود، و منافقين هر دو قسمت را دارا هستند امّا قسمت اول دليلش اخبار طينت است که در آنها طينت مؤمن را از عليّين و طينت كافر و منافق را از سجّين ذكر نموده، و بودن طينت از عليّين يا سجّين بر عليّت تامّه دلالت ندارد باين معني که هر که طينتش از عليّين باشد حتما مؤمن و اهل نجات، و هر که از سجّين باشد حتما كافر و اهل عذاب خواهد بود بلكه مجرّد اقتضاء است يعني بودن طينت از عليين مقتضي ايمان و از سجّين مقتضي كفر است ولي تغيير در هر دو ممكن است زيرا ضرورت از لوازم علّت تامه است نه اقتضاء و علّت ناقصه.
از اينجهت در بعض اخبارش بعد از ذكر طينت ميفرمايد
«و للّه المشيئة فيهم»
و باين بيان دفع اشكالات وارده بر اينکه اخبار ميشود و تفصيل آن منوط بمحلّ مناسبتر است«1» امّا قسمت دوم دليلش اعمال و رفتاري است که از آنها صادر ميشود که در اينکه آيات و آيات سوره منافقين خداوند ذكر نموده و بيشتر آنها را بجمله «وَ لكِنَّ المُنافِقِينَ لا يَعلَمُونَ» و امثال اينکه ختم نموده است
1- كافي اخبار طينت كتاب الايمان و الكفر و در بحار مجلد 15 ذكر شده است
387
برگزیده تفسیر نمونه
(آیه 12)- قرآن اضافه میکند: «بدانید اینها همان مفسدانند و برنامهای جز فساد ندارند ولی خودشان هم نمیفهمند»! (أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَ لکِنْ لا یَشْعُرُونَ). بلکه اصرار و پافشاری آنها در راه نفاق و خو گرفتن با این برنامههای زشت و ننگین سبب شده که تدریجا گمان کنند این برنامهها مفید و سازنده و اصلاح طلبانه است.
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:
تفسیر های فارسی
ترجمه تفسیر المیزان
تفسیر خسروی
تفسیر عاملی
تفسیر جامع
تفسیر های عربی
تفسیر المیزان
تفسیر مجمع البیان
تفسیر نور الثقلین
تفسیر الصافی
تفسیر الکاشف
پانویس
منابع
- تفسیر نور، محسن قرائتی، تهران:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم
- اطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طیب، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم
- تفسیر اثنی عشری، حسین حسینی شاه عبدالعظیمی، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول
- تفسیر روان جاوید، محمد ثقفی تهرانی، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم
- برگزیده تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش
- تفسیر راهنما، علی اکبر هاشمی رفسنجانی، قم:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم